کتابی از زندگی یک زن با سواد و خانه دار با تمامی دغدغه ها و نگرانی هایش برای آن که تمام مسؤولیت هایش نسبت به اعضای خانه را به انجام برساند و کوچکترین نیازهایشان را حتی پاسخ گوید. زنی که هم می خواهد مسؤولیت هایش را انجام دهد و هم با نگاه تیزبینی که نسبت به اطرافش دارد می کوشد تا هم زمان راهی به سوی فعالیت های اجتماعی باز کند. در این داستان می توان افت و خیزهای عشق به همسر را با گذشت زمان دید و نکات کوچکی که باعث شادی هر یک می شود را از آن چه که در اجتماع با آن مواجه می شوند و آن چه که در درون خانه و هم زمان با رشد فرزندان تجربه می کنند را از چشم و احساس یک زن تجربه کرد.
"بیدار شو، در دنیایی که جمیله ها با خون خود فرمان آزادی ملتی را بر صفحه تاریخ می نگارند تنها لب گلگون و چشم مخمور داشتن شرط زن بودن نیست." (از متن کتاب)
نویسنده: زویا پیرزاد
خلاصه شده توسط: فاطمه ض. بانو