ایندو،دومکتبمتفاوتاخلاقیهستندکهاولیقائلاستآنکاریاخلاقیومطلوباستکهالزاماًمنتهیبه«نتیجه»مطلوب [مادی]
شودودیگریمعتقداست،آنکاریکهمبتنیبر«وظیفه»باشد،اخلاقیاستوبایدآنرا
انجام داد.
اما اگر خداکاریراامرکردوگروهیازمردمبادلایل
-بهظاهر-
عقلیآنرامذمتکردند،چه؟علیالقاعدهمؤمنتکلیفگرادراینجاسربهفرمانخداوندمیسپاردوگوشجانبهندایوظیفهمیدهداگرچهقرارباشدامکانیمادیراازاوسلبکنندیاحتیجسماورابهآتشنمرودیبسوزانند.
آموزةقرآنی«إحدیالحسنیین»[1]نیزمؤیدیبرمکتبتکلیفگراییاستکهبیانمیکنددرجهانبینیتوحیدی،شهادتیاپیروزیهردونیکوییاست:
«[تکلیفگرایان]
همانکسانى
[هستند]
که
[برخىاز]
مردمبهایشانگفتند:
مردمانبراى
[جنگبا]
شماگردآمدهاند؛پس،ازآنبترسید.
[ولىاینسخن]
بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است.»[2]
البته اینطورنیستکهتکلیفگرایی،یگانهمکتبموجوددرجهاناسلاموکشورما،جمهوریاسلامیایرانباشد.
ازدیرباز،نتیجهگرایانتلاشبسیاریکردهاندتاتکلیفگراییرامکتبخردگریزیوخردستیزیمعرفیکنند.